دست هایم... به امید نوازش پلک هایت با من همراهند...! و پاهایم... نمی دانم مرا به کجا می برند... شب هنگام در جستجوی تو، دلم را میان ظلمت و سیاهی غیبت می کشانند...! بند بند وجودم به انتظارت نشسته است... کاش بیایی و مرا از این التهاب رهایی بخشی کاش بیایی ... کاش بیایی ... ای بهترین بهانه
نوشته شده در چهارشنبه 92/3/15ساعت
4:40 عصر توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |
Design By : Pichak |